سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱

 

طلا به علت تفاوت های بنیادینی که با دیگر کالاهای اساسی دارد همواره به عنوان گزینه ای مناسب و مطمئن در سبدهای سرمایه گذاری در بورس های مهم جهان مانند بخش COMOX (بورس کالایی نیویورک)، به صورت لحظه ای خرید و فروش می شود.

تقاضای کالاهای اساسی با متغیرهای مستقل مربوط به چرخه کار و تجارت مثل تولید ناخالص داخلی (GDP) یا جذابیت بازار تحریک می شود. در مورد طلا، ذخایر ایمنی را می توان با قابلیت منعطف برای تامین بازار آماده کرد. اگر این استدلال درست باشد، هیچ افزایش قیمتی در بازار طلا هنگام تقاضای مثبت مشاهده نخواهد شد. وجود یک بازار نقدی پیچیده در طلا، در ۱۵ سال گذشته، مکانیزمی برای نگهداری طلا توسط بانک های مرکزی و موسسات بزرگ دیگر برای کنترل بازار فراهم کرده است.

تقاضا برای طلا به عنوان یک ماده اولیه صنعتی یا به عنوان یک محصول نهایی (جواهر) در مناطق مختلف متفاوت است لذا استدلال شده که عامل اصلی تعیین قیمت واقعی طلا به جای موازنه جریان، موازنه موجودی است. این موضوع بیانگر آن نیست که موازنه منفی در تقاضای طلا هیچ تاثیری روی قیمت طلا نخواهد داشت، بلکه بیانگر این است که ذخایر مطمئن و زیاد طلا شوک حاصل در قیمت را تعدیل می کند.

طلا سه صفت مهم دارد که ترکیب شدن آنها آن را از دیگر کالاهای اساسی متفاوت می کند:

  • نخست، طلای عیاردار مشابه و یکسان است و لذا تنوع کالایی ندارند.
  • دوم، طلا فناناپذیر و قابل تعویض است.
  • و سوم اینکه موجودی سرمایه های انباشته شده از طلا، نسبت به تغییرات در تقاضای جاری بسیار بیشتر است.

این ویژگی ها موجب کاهش عقب ماندگی طلا در رشد شده و باعث توسعه بازار فروش اجاره ای می شود. میتوان انتظار داشت که طلا نسبت به دیگر اجناسی که ممکن است قابلیت نقد شدن کمتری داشته باشند، نیاز به زمان کمتری برای تبدیل شدن به موجودی نقدی سرمایه گذار داشته باشد، البته به علت تغییرات تقاضا، واکنش پذیری قیمت هر کالایی تا حدی وابسته به نگهداری موجودی سابق آن خواهد بود، در حالی که اثبات شده که درآمدهای بازار رهن و سهام ارتباط خیلی زیادی با GDP دارند.

وابستگی پایین یا حتی منفی بین درآمدهای طلا و درآمدهای کالاهای دیگر در بورس وجود دارد. علت این مساله این است که GDP یک شاخص مهم در بهره وری می باشد. در هنگام یک جهش اقتصادی انتظار می رود که سود سهام ها زیاد باشد، اما از طرفی افزایش تقاضا برای اعتبارات، سیاست های ضد گردش نقدینگی و تورم که ناشی از جهش اقتصادی می باشد از ارزش این سهام ها می کاهد.

اختلاف های بنیادی بین طلا و دیگر موجودی های مالی و کالاها باعث می شود تاثیر عواملی مانند: اثر تقاضای متناوب ناشی از تغییر GDP ، تورم، نرخ های بهره واقعی و ظاهری و ساختار نرخ بهره ها بر درآمد حاصل از طلا نسبت به تاثیر این عوامل روی کالاهای اساسی دیگر و سرمایه های مالی، جزئی باشد.

برای بررسی عوامل موثر در سودآوری طلا با تجزیه و تحلیل قیمت طلا و معیارهای کلان اقتصادی آمریکا و داده های فصلی بازار مالی از ژانویه ۱۹۷۵ تا دسامبر ۲۰۰۱ می توان به نتایج زیر رسید

١- هیچ ارتباط مهم آماری بین بازدهی طلا و تغییرات در متغیرهای اقتصاد کلان، از قبیل GDP ، تورم و نرخ بهره ها، وجود ندارد، در حالی که بازدهی دارایی های مالی دیگر مثل میانگین صنعتی Dow Jones ، شاخصStandard & Poor's۵۰۰ ، اوراق رهنی دولتی ۱۰ ساله، ارتباط بالایی با تغییرات در متغیرهای اقتصاد کلان دارند.

۲- متغیرهای اقتصاد کلان اثر خیلی قوی تری روی کالاهای اساسی دیگر مثل آلومینیوم، نفت و روی، نسبت به اثرشان روی طلا دارند.

۳- بازدهی طلا ارتباط کمتری با شاخص های سرمایه و سهام نسبت به بازدهی کالاهای دیگر دارد. بنابراین ارزش سرمایه هایی که به سرمایه های مالی عمده وابستگی ندارند در هنگام مدیریت سبدهای سهام بیشتر بروز می یابد.

عوامل اقتصادی که قیمت طلا را تعیین می کنند، متفاوتند و در بسیاری از موارد در تضاد با عواملی هستند که بر دیگر سرمایه های مالی تاثیر گذارند.

بر اساس مطالعات اقتصادسنجی قیمت طلا توسط دوعامل «عرضه» و «عوامل اقتصاد کلان» تعیین می شود. قیمت طلا و عرضه آن ارتباطی معکوس دارند و در مورد «عوامل و فاکتورهای اقتصاد کلان» نیز ارزش دلار ایالات متحده نیز ارتباط معکوسی با طلا دارد، در حالی که تورم و طلا با یکدیگر به صورت مستقیم مرتبط هستند.

در کل در حال حاضر اثر تمام این عوامل روی قیمت طلا بین خنثی و مثبت تشخیص داده شده است.

 

نظرات کاربران

شما میتوانید نظر خود را در مورد این مطلب بیان کنید.

ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
حروف بزرگ و کوچک یکسان است.